شفاهیات مکتوب

۵ مطلب در خرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

بعضی از مفاهیم و رویدادهای علوم انسانی انقدر تکرار شده و از رسانه های کوچیک و بزرگ در مغز ما فرو رفته که باید اذعان کنیم که دیگه بار وحشتناک معناییشو از دستت  داده ؛ البته برای ما که هدف نهایی رسانه ها هستیم . مطمئناً تا الان به مفهوم خدا محوری ، انسان محوری و خودمحوری در مکاتب شرقی و غربی یا در ادیان ابراهیمی و غیر ابراهیمی در مقایسه با مکاتب سرمایه داری و سایر مکاتب فکری صرفاً بشری فکر کرده اید.مطمئنم جواب خیلی ها نه است . چون این چیز ها رو زیاد شنیدن ولی کمتر فکر کردن. البته این ها اصل موضوع و پایه تصمیم گیری بشر ( منظور همین آقا ها و خانم های جامعه است ) در انتخاب مکتب و نوع و نگرش زندگی است . کس یا جریانی که بخواد و قدرت و رسانه و سایر امکاناتش رو داشته باشه تا نگرش افراد یه جامعه رو به نفع نگرش خودش تغییر بده نمیاد با شما بشینه و بحث کنه و بگه که خدا محور دیدگاه و عملت نباشه و انسان باشه و یا خودت عقل کلی یا تصمیم گیری انسان ها باید بر اساس قوانین فیزیک و اقتصاد باشه نه بر اساس متافیزیک. با آدم معمولی که اینجوری بحث نمیکنن. معمولن می بینی در جامعه یک بحث های کوچیک کوچیک و زیاد و در ظاهر بیربط به هم بین مردم در جریانه . مثلا در بعد  خانواده : اصالت زندگی رو به زوج جوان و تصمیمات رو در تمام برنامه های رسانه ها به جوان ها میدن و بعد سالمند ها و بچه ها رو بخاطر مانع پیشرفت بودن به مهد کودک ها و خانه سالمندان میفرستن ( دقیقا خلاف آموزه های مذهبی ) یا در بعد اقتصادی رفتن به تایلند و فحشاء مسلم رو کاری شخصی میدونن و لی خرج کردن برای رفتن به حج رو با پیش کشیدن انواع مسائل اقتصادی ، قومیتی و تاریخی برای جامعه بیهوده میدونن. یا جوک گفتن در تمام مسائل خداو پیغمبری رو مجاز میدونن. یا حجاب رو امل بودن و نقض برابری زن و مرد میدونن ولی بی حجابی و ایجاد فرهنگ کم پوشی و اندام نمایی رو بصورت اجبار نانوشته و تلقین مد بودن اون برای زنان رو در عین پوشیدگی مردان برابری می دونن .فرهنگ پادشاهی منسوخ شده قرن ها قبل که صرفاً به جنگ و کشورگشایی و خزانه داری ( مانند تمام پادشاهان تاریخ ) گذشته و ازش فقط دو یا سه نمونه مستند تاریخی کامل (مهم مهم مهم ) مونده رو می پرستن و به مکتبی که اخلاقیات رو به عرش رسونده بدون دلیل می تازن. کاری میکنن بحث کردن درخصوص یک گوشی موبایل یا هر کوفت دیگه ای برای انسانها به مراتب مهم تر از بحث و تفکر به موضوعات مهم انسانی باشه . میگن دین مهم نیست انسانیت مهمه و. ............. . بی نهایت چیز دیگه

اما اگه بخواهیم همه اینا رو خلاصه کنیم و معنی ورای اون رو بفهمیم ، میشه گذر از خداباوری . رفتن به سمت انسان محوری . گذر از انسان محوری به خود محوری .

یک انسان خود محور حیچ خط قرمزی در جهان نداره . براحتی از همه چیز میگذره . براحتی . اصل بر خود من است . منی که به هیچ جایی وصل نیستم به راحتی به هرجایی هدایت می شم و هرکاری می کنم . خون هم می خورم . انسان هم می درم . چطوری ؟  خیلی ساده تمام انسان های در مسیرم رو له می کنم ، مثل ابزار اقتصادی ازشون به عنوان درآمد زایی نهایت استفاده رو میبرم . اونا رو میزارم تو فرمول بهره وری . پول در میارم . بیشتر پول در میارم . بیشتر خرج می کنم چون خودم هم برای بقیه تو فرمول درآمد و بهره وری هستم .

اخلاقیات و کمک به هم نوع و ظلم نکردن و تهمت نزدن و هزار تا چیز خوبه دیگرو هم میندازم دور . نه چرا بندازم دور . از هموناهم درامد در میارم .حالا من یکی از میلیاردها انسان خودمحور هستم که مثل شپش در یک قفس در بین میلیاردها خود محور دیگه در حال لولیدن و زر زدن هستم .

  • محمود محمود

واسه شروع میخوام از بزرگترین دردم یا دردمون بگم. درد مرگ غیر پولی. مثل مرگ مغزی که فقط قلب کار میکنه و چندتا عضو دیگه. ولی مغز و چند تا قوه دیگه کار نمی کنه. بزارین اولترش بگم من متولد سال شصت هستم. و بخاطر همین ، چیزایی دیدم و بیاد میارم (منظورم بیشتر تغییرات هستش ) که مثل پیرمردا می مونم. از تکنولوژی که بگذریم مرام جامعه مهمترین چیزی هستش که ما دهه شصتی ها و اونای قبلمون تغییرشو  به چشم سر دیدیم.  اون جامعه ای که ما رو بزرگ کرد مهمترین دردش پول نبود و این جامعه ای که ما رو تحویل گرفت همه چیزش پوله.سردرد می‌گیرم انقدر که طبقه متوسط از پول حرف میزنن. نه که درباره پول بگن. نه. ولی اینجوریه که حتی وقتی درباره دستشویی کردن هم صحبت میکنن ته تهش از غذای دیشبشون مایه میزان. این جامعه رو باید دستش و گرفت از تو بانک بیرون برد ، یه بستنی چوبی براش گرفت و همون جوری کشون کشون برد تو کتابخونه. وگرنه بخدا از دست میره.

  • محمود محمود

دبیرستان که بودم یه شیرینکاری بلد بودم که گاهگاهی سر کلاسا انجام میدادم. دلقک کلاس نبودم متاسفانه. همون یه شیرین کاری رو بلد بودم . آدم با یه کار خنده دار که دلقک نمیشه. باید اینقدر درد داشته باشی که نتونی گریه کنی. اونوقته که همه به آدم میخندن

خلاصه شیرین کاریم این بود که دست چپ و راستم رو در خلاف جهت هم میچرخوندم .چیز خاصی نبود فقط بعدش فهمیدم که هم به جبر و حساب و هندسه علاقه دارم هم به شعر و ادبیات. خوب نیستا. اصلا چیز خوبی نیست. یه جور بلاتکلیفیه. آدم بین شعر و عدد می مونه. شعر و عدد هم می مونه بین آدم. دقیقا بین دو نیمکره مغز . بعدشم که اون فضای  بین دو نیمکره رو - که اصلا فضا نیست - متورم میکنه. فشار میاره به خود نیمکره ها.  نمیتونه از چپ خارج بشه. از راستم نمیتونه بیرون بزنه. فقط می مونه از وسط. از دهن . شروع میکنی به استفراغ.به یاوه گویی. که نه ریاضییه و نه ادبیات. ولی خوب سرریز میکنه

  • محمود محمود

سلام . دومین سلام.

راستش مسئله از دیرباز برام این بود که حالا که میخوام بنویسم. تو این دریای بی ساحل ، چی بنویسم . البته از همون دیربازم تو این یک فقره مسئله هیچ خوب نبودم. اگه بخوام واقعی تر حرف بزنم مثل این می مونه که خیلی موسیقی سنتی رو دوست دارم مخصوصا سه تار رو . بعد کلی گوش دادن دلم خواست سه تار بزنم. برا سه تار زدن سه تار رو باید می داشتم . رفتم و داشتم. فقط مونده بود استعداد نوازندگی که از اخر فهمیدم این یکیو دیگه ندارم. مرد و مردانه سه تار رو فرستادم پیش همون دو تا وبلاگم. یه هندزفری خریدم و  یه آلبوم تکنوازی سه تار. اونو اینجوری حل کردم ولی اینو اون جوری نتونستم حل کنم . موند بیخ گلوم. همونجا که راه  نفس و میبنده. حالا میخوام بنویسم . اما نمیدونم چی.

  • محمود محمود

سلام. البته فعلا به خودم و به این مرض قدیمی که دوباره عود کرده. برگشته و  نمیزاره مثل آدم زندگی کنم . آدم وقتی چندتا کتاب میخونه فوری علائم این مرض پیدا میشه. سرراست بگم دل وامونده آدم دوست داره بنویسی. من بیشتر از ده سال علائمش رو تو خودم کنترل کردم. بعدشم که دیدم نویسندگی کار من نیست و این چیزیم که من میخوام نویسندگی نیست رو آوردم به وبلاگ نویسی، یه دوتا وبلاگ داشتم که تو هرکدومش دو نفر خواننده داشتم. خوب منم جفتش رو بستم. انداختمشون دور و مثل کسایی که با یه بیماری مبارزه میکنن، هی بخودم تلقین میکردم که نه این درد دل نیست یه نفخ سادس، البته خودم که میدونستم کجام درد میکنه. بعدشم که بدتر شد. شبکه های مثلا اجتماعی اومدن و آخرین سنگر ما یادداشت نویس های بدبخت رو تا بصل النخاعمون پس روندن. فروخوردیم آقا  فرو بردیم. حالا اما این دردی که اینقدر قایمش کردیم قائم شده به وجودمون. دیگه نمیشه براش کاری کرد . فقط باید نوشت. هرچی که شد. پس سلام میکنم بخودم. به درد قدیمیم. سلام نوشتن عزیز من. سلام

 

  • محمود محمود