بازگشت مرض قدیمی
سلام. البته فعلا به خودم و به این مرض قدیمی که دوباره عود کرده. برگشته و نمیزاره مثل آدم زندگی کنم . آدم وقتی چندتا کتاب میخونه فوری علائم این مرض پیدا میشه. سرراست بگم دل وامونده آدم دوست داره بنویسی. من بیشتر از ده سال علائمش رو تو خودم کنترل کردم. بعدشم که دیدم نویسندگی کار من نیست و این چیزیم که من میخوام نویسندگی نیست رو آوردم به وبلاگ نویسی، یه دوتا وبلاگ داشتم که تو هرکدومش دو نفر خواننده داشتم. خوب منم جفتش رو بستم. انداختمشون دور و مثل کسایی که با یه بیماری مبارزه میکنن، هی بخودم تلقین میکردم که نه این درد دل نیست یه نفخ سادس، البته خودم که میدونستم کجام درد میکنه. بعدشم که بدتر شد. شبکه های مثلا اجتماعی اومدن و آخرین سنگر ما یادداشت نویس های بدبخت رو تا بصل النخاعمون پس روندن. فروخوردیم آقا فرو بردیم. حالا اما این دردی که اینقدر قایمش کردیم قائم شده به وجودمون. دیگه نمیشه براش کاری کرد . فقط باید نوشت. هرچی که شد. پس سلام میکنم بخودم. به درد قدیمیم. سلام نوشتن عزیز من. سلام
- ۹۷/۰۳/۲۴